جدول جو
جدول جو

معنی حق پوشی - جستجوی لغت در جدول جو

حق پوشی(حَ)
مخفی کردن حقیقت. کتمان راستی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
نام ترکی صاقر است
لغت نامه دهخدا
(حَ)
چگونگی حق گوی:
وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق ّ والدینم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حق طلبی
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
آن چیزی که زنان در زیر شلوار پوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عمل پوشیدن دلق. حالت و چگونگی دلق پوش:
تا مگردلق پوشی جسدم
طلق ریزد بر آتش حسدم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ دَ / دِ)
حق گو. آنکه سخن راست و درست و مطابق واقع گوید:
به یک ندم برهاند حق، اربود یکدم
زبان و سینۀ حق گوی و حق پذیر مرا.
سوزنی.
تو منزل شناسی و شه راه رو
تو حق گوی و خسرو حقایق شنو.
سعدی.
ترا عادت ای پادشه حق رویست
دل مرد حقگوی از آنجا قویست.
سعدی.
، مرغ حق. مرغ شب آهنگ. مرغ شب آویز. مرغ شب خیز. آواز این مرغ شبیه بکلمه حق است یا هو. گویند او بشب خود را از یک پای بر درخت آویزد و حق حق فریاد کند تا آنگاه که قطره ای خون از گلوی او فروچکد، آنگاه آرام گیرد
لغت نامه دهخدا
(حَ کُ)
پایمال کردن حق با علم بحقانیت آن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حق طلب
لغت نامه دهخدا
تصویری از حق جوی
تصویر حق جوی
هده جوی هده خواه
فرهنگ لغت هوشیار
بی عدالتی، تبعیض، حق شکنی
متضاد: دادوری، قسط، منصفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد